نگاهت به سنگینیی صخره است
به رویش- چشمه -
دل ات بوی کوه میدهد
بوی دریا
بوی علف درویده درسپیده دم .
میخواهی بدانی که -عشق - چقدرازدلهای مان دوراست؟
فقط -یک خط!
ابم کن خرابم کن
بگذار ببارم - برپیشانی تقدیری که ترازمن ربوده است
- بی تویی را - هزار بار- ازموده ام وچنان است که ازمند توام
تو نشانه ی فصول هدررفته ای منی
سرگذشت من تمام - حکایت تواست
.
چیزی پشت پنجره ازیادنبرده ای ؟
مرا٬جا گذاشته ای درشب ...
همچو اذرخشی خسته ازمغاره ای تاریک خویش- جهیدم و
برگستره اسمان٬ خاکسترشدم . ...
صبحدم چشمانت را به باد بسپار و- خود- به تما شای پرواز خاکسترم بیا
ای که به ویرانی ام کمربسته بودی !