...
به گیسوت گفتم :
به بیچاره گیها م - اندیشه کن .
پریشید وحرفم پس گوش کرد! -
به چشم تو گفتم :
ازان شعله
مشت به خاکسترم بخش
- که تاریک وسردم -
به تندی پلک زد؛ خاموش کرد! -
من وبی تویی
- -هردو- گرد امدیم
- وباهم -غریبانه - بگریسیتم!
. چومهتاب خسته ی نیمه شب
چه دلتنگ رد میشود -این مسافر-
که داغ تواش خانه بردوش کرد !
سلام داؤد جان ! سال نو را با خوشی ها و زیبایی های نو برایت مبارکباد میگویم و تمام لحظه هایت را در صمیمیت سبز بهار شاد و آرام آرزو میکنم. از ستاره ام پرسیدی ، بسیار زیبا و دل انگیز میدرخشد و من زندگی را همراش نفس میکشم.
سلام . تنهائیت را خوب میفهمم و دلتنگیت را ....
دیروز خواب تو را دیدم و هنوز پلکم می پرد ...
سلام
قشنگ بود ...
سلام .... و این یکی از بین آن همه زیبایی های بود که تاحال چشمانم بخوانشش بیقرار بود. ای وای که خیلی بردل نشست . آباد باشی .
به ویرانه گویی که اباد باش!
به چشمانت گفتم:
از آن شعله مشتی بر خاکسترم بخش که سردم
پلک زد به تندی و خاموش کرد!!!
پس کاش هیچوقت بهش نمیگفتی.
پریسا جان.
هزاربار هم که بگویم انگار بهش نگفته ام! ..... پسی گوش کرد!
چه مهتاب رد می شوی آن هنگام که چه دلتنگ رد می شوم .. هر دو رد می شویم اما این کجا و آن کجا !
فراموشت که نکردم . خوابم برد . تو که آمدی چرا بیدارم نکردی ؟
به این سه نقطه زیبا می نویسی
دلت را تا سرا پا می نویسی
به دل گفتم که باید این چنین کرد
بگفتا رفته اس ... تا می نویسی
بیرار از تو همه چیز رفته ... پی کار دیگرباش!
با تقدیم نمودن به ... یک تیر چند فاخته ؟؟؟
دریاباری
من یک فاخته دارم ودستهایم بیچاره - بی تیر - است اگر تیر هم باشد جانبش رها نتوانم کرد ... بگذار پرواز کند !
اما: گلایه - عنوان قشنگ است که بجای - شکوه - برگزیدمش ... مرسی از شما.
من و بی توئی
هردو ـ گرد آمدیم
وبا هم غریبانه بگریستیم
چو مهتاب...
***
شعر زیبائی است .
تاریخ سرایش شعر میرساند تو هم نظیر من سیزده بدر را بی عشق و یار سر کرده ای
آسوده باش عزیزم
تمامی ای سالها
سال دربدری بود
تو که نیستی
همه زوزهایم نحس و نجسند
...
ماندگار باشی و شاد
دلم برایت بسی تنگ است ....صدها بار آّه میکشم صدایم را میشنوی ؟
سلام دوست گرامی!
" طالبان ، از شکست تا آرایش مجدد " را در فصل رهایی بخوانید. کامگار باشید.
مه حرف تره چطو پسی گوش کنم ؟ـ*ـ هر رمز تره چطو فراموش کنم ؟ -*- تنگ است دلکم - بیا ! پروازم ده ـ*ـ ترسم بمیرم تره سیاه پوش کنم .
همچو همیشه ...
اما : ... درزنده گی سیاه پوشم کرده ای!
به من بگو چگونه دوریت را تحمل کنم ؟ و اما پیراهنی سپید بر تن کن و به عشق سلامی دوباره کن . وصال نزدیک است ...
خواستم درباره مخاطبت بنویسم که کاش یک نقطه دیگر اضافه شود تا سه نقطه ات به انجام برسد اما گویی بهتر است که سه نقطه بماند . میدانی داوود جان گاهی انتها را ندانستن و نرسیدن زیباتر است . همین است که رود را بیش از دریا دوست دارم . رود سه نقطه است ... و دریا به انجام رسیده است . در هر حال مخاطبت پابرجا که بس عزیزش می داری !
مسعود عزیز . نگفته یی ... بماند یا ....؟
یادم است به مادرم نوشتم شبها با یادش میخوابم صبحها با صدایش .. دلم برای نگاه حرف خنده هایش تنگ بود .. تشنه که بودم معنای آب را خوب میفهمیدم دل که به دریا زدم غرق شدنم شیرین بود.. رقیبِ حیرانی ِتصویر ِ خودم در آینه ی تو شدن جز بهت حاصلی برای من نداشت .. کاش ..
برای خودم بنویس چرا مادرجانت عزیزم ! / شوخی بود!!!!!!
ای یار من ای یار من - ای یار دریا بار من - سلامی گویم و مانده نباشی - سلامی گر کنی در کار من ! باری ... خیال نمیکنی که یک { ی } در کلمه ، پسی گوش کرد ، اضافی باشد . پس گوش کرد ، درست تر به نظر می آید . تا رای خوب شما بر چه قرار بگیرد ؟ ! علی الحساب شاد زی !
یار دریابار! روی چشم ...گرچه برایم اندکی سخت بود .
داغ را چه کنم؟میدانم،اما با زخم ماندگارش چه می توان کرد...
این سه نقطه غریبه کیست که با نام من برایت مینویسد ؟؟؟؟
اول بگو یدشما کی هستید .
با محبت و درود ! دریا با باران از آفتاب چه زیبا بیداد میکند . زیبایی کلام تان در آیینه ها همواره پدیدار باد ! با حرمت ./ عنبرین /
یادم می آید اون روزایی که
زندگی با من سر سازگاری داشت
همیشه فکر می کردم
زندگی مثل قدم زدن
در سایه سار خنک یک باغ است ...
آن هم در عصری دلپذیر
در فصل تابستان
که در زمان بارور شدن
شگفت انگیز طبیعت زیباوسبز
که شاخه های درختان
پر از برگ
و لابه لای برگهای سبز
میوه های آبدار
قایم شده اند
وگل ها سنگین از
غنچه های شکفته و نشکفته .
و زنبور های طلایی
در حال جمع کردن شهد
گل برای عسل در حال رقص اند...
چه حس قشنگیست
فرو کردن پاهای خسته
و زخمی ام را در آب سرد رودخانه
و لمس کردن سنگ ریزه های کفش.
من دنیا را با تمام مشکلات
و سختی هایش بهشتی می دیدم ...
جایی که جشنی بیکران
و پایان ناپذیر میزبان است .
چه می دانستم؟؟؟
با تمام اعتقادات
و خوش بینی وشاد زندگی کردنم ...
آسمان به یک باره ابری شد
و تگرگ چنان سریع
وتند و پی در پی شروع به باریدن کرد
که در چشم بهم زدنی" باغ من"
همراه با تمام گلها ومیوه ها
وزنبورهای عسلش نابود ش..د..ن..د....
باغ زیبای لحظاتم
خالی از همه زیبایی ها و نابود ش..د... !!!
نمی خواستم بپذیرم و باور کنم
به خودم دلداری می دادم
که این کابوسیست بس تلخ....
اما در حقیقت
آن بهشت وسیعی را
که در قلب بیکرانم آباد کرده بودم
از بین رفته است...
همه چیزش
حتی زنبورهایش به خاطره تبدیل شده اند...
من هرگز...هرگز...هرگز ...
باور نداشتم
"چه زود دیر می شود"
و چه راحت و آسان
به سادگی چشم بر هم زدنی
"دیر شد برای من"!!!
...
سلام .
به یک پیوه دیو یا تکه ، می ارزد .
چی گفتی ؟ برویم ، یا باشیم ؟
نشنوم بیماریت را داوود جان . امید که دیر پا نباشد ... البته قصور از خود شماست . عاشقی ٬ رنجوری هم دارد برادر . خربزه و لرز را که همین جوری نساخته اند . در این فقره پزشک حاذق دکتر کمال کابلی می تواند یاور خوبی باشد . نسخه های شفا بخش می پیچند :)
دریاباری
داکتر کمال / یا عزرائیل ؟
پی کار دگر شوم؟ چیست ان کار؟
منی نا قرار تهی دست ناکار..
به دردی نخواهم دوا شد ٬ کجاشد؟
ازاین روی باید بگو ای خریدار ... (خریدار در فرهنگ زبانی هزاره گی به دوستان نزدیک گفته می شود که مدام از هم دگر احوال گیری می کنند و به هم می اندیشند. تو کی بی خریداری می کنی لالا باری )
بیرارجان . بیمارم ... در جریان تمرینات اماده گی پایم آسیب دید تب شدید دارم وهم وب شما حک شده است؟؟
ان کارهمان که سابق میکردی یعنی :آب بازی به دریای ولگاه!
سلام .
اوه ! اینا دوست دیرین . سلام ودرود!
سلام دوست عزیز. سال نو و بهار نو برا یت مبارک آرزو میکنم.
دیر است که سراغت را ندارم.
سلام دوست عزیز
می توانی مرا در وبلاگم پیدا کنی
سلام دوست محترم. بسیار وقت بود انگشتانم الفبای فارسی را روی کیبورد حس نکرده بود و به همین دلیل مدتی میشد که از خواندن زیبایی قلم شما بی نصیب بودم. ؛ گلایه ای؛ زیبا بود/ سلامتی برایتان آرزو دارم. تبسم.
سلام دریاجان،
یکی عاشق خودت هست، ودیگر ی عاشق شعرت. باید خیلی لذت انگیزباشد که وبلاگت جایی برای عاشقی است.
شعر قناری سپید را بی گمان که قناری ها روی درخت زمزمه می کنند. وغچی ها چه گلایه ای که ازگیسوان نمی کنند . پرنده ها باشعرت به پیشواز بهارمی روند. نوبهاراست دران کوش که خوش دل باشی.
یک گلایه هم از خودت : دیر امدی ...حالا خاطرجمع شدم .
ای که دور است زمن لحظه های تنت / جام زهرم / مرا نوش کن /
دریاباری
نوشیدم
خدا را شکر که پایت شکست . کاش خودت نیز به میشکستی .
دریاباری
امین یارب العالمین !
سلام مومن جان! ماه کم نما شده ای. شعرت اما سخت زیبا شده ا ست
قطره ، قطره / دریا ، دریا / میگویدم چشمانت ! / میگویدت چشمانم ؟ / بارانی / چشمانت / دریایی / چشمانم ! سخنور گرانمایه دریاباری عزیز سلام ! از حضور سبز و اهورایی ات سر شار از سرور شدم ، سپاس ! جویبار چکامه ات هماره جاری باد . موفق باشی دوست .
تازه وبلاگ شما رو پیدا کردم .
عاشق شعر سهرابم.
میخواستم بپرسم چرا نام پلک سوم شب رو برای وبلاگتون انتخاب کردید ؟؟؟؟
چرا پلک شب ؟ و چرا پلک سوم شب ؟
دریاباری
خورشید عزیز. خوش امدید . زادن ٬ماندن ورفتن ... سه باردرین تاریکی مجال پلک زدن داریم!
واین آخریش - پلک سوم درشبی که برای ابد آرام میگرم نارامم کرده است.... تا ان هنگام - ازانچه چشم ودلم درین تاریکی سه لایه می بیند و احساس مینماید- قصه میکنم.
سهراب سپهری مبارک بود - هست.
می روم در بحر ولگا اب بازی می کنم
دور تر از غصه ها مهتاب بازی می کنم
...............................
خوب می شود پایت دعا کردم به ولگا
من هر دوپایم را فدا کردم به ولگا
برای سلامتی ات دعا می کنم . ( اگه مرا در مسجد ماندند.)
مهتابت در شب اما؛روز در بند چه یی
یا که اوغانی بگویم: هیس سرگنده نه یی!
.........
برو ده یگان پیوه بار دوعا کن تو خو مستجاب الدعوه استی بیرار!
من و بی تویی / - هردو - گرد آمدیم / و با هم - غریبانه - بگریستیم ... سلام سخن آفرین ! ممنونتم و امید وارم اینبار اشتباهی در درج نشانی ام رخ نداده باشه . شعر هایت شور افرین است . روح شاعرانه ات را صدقه شوم آری ! آیینه ها همیشه شش بعد را سروده اند .
نه. اینبار خیری جان به خیریت گذاردی!
سلام .. // تبریک و آرزوهای خوب برای یه سال جدید .. // مثل یه موسیقی بود ... همون جور موزون و ملایم و دل نشین ... واقعا لذت بردم ... // خوب بود .. خوب باشین و موفقتر ... // همین ..
این تعبیر شما از سه پلک من رو یاد شعر حسین پناهی می اندازد که می گوید :
سلام / خداحافظ
چیز تازه اگر یافتید بر این دو اضافه کنید
تا بل باز شود این در گمشده بر دیوار
نظر او این بود که زندگی بیش از یک سلام و خداحافظ نیست
و هر چیز دیگر در مورد زندگی پشت پرده ی ابهام مانده است
من تازه وارد رو به وبلاگ خودتون از پرسیدن این سوال ببخشید ولی می خواستم بپرسم شما افغانی هستید ؟؟
پدرم و مادرم افغان نیستند خودم شهروند بلژیک هستم
سرگنده نه یم وروره سر گنده شده م
دیریست که چون خاک پراگنده شده م
سرگند چه نه یی معلومه در بند نه یی
گورم زه که چیرته یی هرچند نه یی!
.......
مه خو دوروم کدوم اوغو قبر ازتوره میکنه!
سلام جناب دریاباری عزیز. شعرتان را خواندم . زیبا بود و دلنشین . شعرهایتان همیشه صمیمی و آرامند . شنیدم بیمار هستید امید که حالتان به زودی خوب شود . سال نو خوبی برایتان آرزو میکنم . وقت کردید سری هم به همسایه قدیمی بزنید . مرسی
ما پکر می کدی که تو پشتو یاد داره نو نمی فامیدی که سومره . وی ما دگه به پشتو فیام لیکم.
دما پپکر باید کتی پختو گپ کنه اینجه خو اوغانستان اس کنه!
سلام عزیز با غزل ۱۳۴ بروزم یا علی
مرزایی عزیز به خدمت میرسم
نکند چشم بد رسیده است. الامان ازاین زمان.
دریاجان من هم یک شینگ ملاهستم: صبح که ازخانه برآمدی صدمرتبه سبحان الله وصدمرتبه اعوذبالله راباخود بخوان. آیه الکرسی رابرسردرنقش کن. قبل ازبرآمدن درآستانهء درهفت باراین آیه راوهفت بارقل اعوذ برب الفلق الخ رابخوان وبه شش جهت وبرتمام بدنت چوف فرما. بعد باپای راست ازدربرای. به مجرد بیرون شد آرام رو به قبله بایست هزارمرتبه: یاحــــــــــــــــــــــــافط ویـــــــــــــــاحافظ را زمزمه فرمایی. خوب است که دراین وقت سربه آسمان باشد ودست ها به حالت سائل به صورت بالا حفظ شود. چو ن شاعر هستی دراین هنگام نباید به یاد حافظ شیرازی بیفتی چه که امکان خلط شدن وجود دارد. دعای نیمه شبی دفع صد بلابکند. راهم جافظ به همین طریق اموخته بوده است. البه اگر نزدیک می بودی من تعویذی به بازویت می بستم که الساعه دفع سقم می کرد. به هرصورت شفای عاجل آن عاجز راازخداوند مستمندم.
یکی دیگراز علمای جید - نیز -عین توصیه جنابعالی را فرموده بودند . ساعت ۷ صبح ازخانه بدر شدم وشروع کردم: یفعل کثیرا نوم - یشربو قلیلا ماء .../ وبقیه همانها که درج فرمایشات جنابعالی است . میدانید ساعت ۷شب شد و دوباره داخل خانه شدم- بدون انکه یکقدم از در فراتر رفته باشم! -
سلام وسلامتی،
خواستم کمی بابذله وقزعبلات خاطر آن عزیز راخوش دارم.
امید که کسالت جدی نباشد. نفرموده اید که چه عارض حال شده است. شفا ی عاجل راآرزومی کنم.
میدانم . تشکر !
شنیده ام در آن دیار
پایت شکسته ای بیرار
تب و غم و شکسته پای
چه میکنی تو ای بیرار
نه یاری و نه مادری
گناه داری ای بیرار !
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
بویژه طبیبان چون: کمال کابلی!
سلام داوود گرانقدر! امروز صبح سربرآستان دوست زدم، عجیب زمزمه ی آرام بود، واما باهمه ی آرامشش دنیای غوغاداشت.
کلام دلنیشنت ماندگارباد. درموردسلامتی ات آنچه اینجاخواندم امیدوارم جدی نباشد. صحت وکامگار باشیید.
یار مهربان. تشکر
چطوری لالا ؟ اینه اینا چه نوربند بیرار خطابت کده... امید وارم سلامتی برگشته باشد به وجود مبارک .
پایت شکسته
اما
دست هایت برحال باد
مرغک شعر
بر شاخ انگشتانت
همیشه نشسته.
لالا جان !
نفس عشق را گرم نگهدار...
بیرار . نفس عشق گرم میشه و نفس من سرد !