پس ازتو
دل - نیز- ازمن برفت
و ماندم ته ی سایه های جدائی
کجا- ای؟
هلا ماه ِ نوبر!
نه دیگرپریشان مایی - صنوبر؟
که رفتی
-عشقه پیچان رویاء تو-
به گرد نهال تنهایی ام سبزشد
و برگ برگ - روی خود - ریختم!
هلا ماه ِ نوبر!
که - را - ای؟
که دیگر
نه ازآن مایی صنوبر!
الا ماه نوبر ٬ صنوبر کجایی
من این جا ولی تو برادر کجایی
دنبال صنوبرم - نمی بینی برار!
دلم در دستم
کوچه های شهر را
دنبال سنگ
پرسه میزنم!
............ یگان سنگ کلان روان کو اگه نی ای دل بیرارته تباه میکنه!
سلام .. //
هلا ماه ِ نوبر!
که - را - یی
که دیگر
نه ازآن مایی - صنوبر! //
مثل یه موسیقی توی ذهن می‌مونه و تکرار می‌شه و تکرار می‌شه و ... // این خونه جزو معدود خونه‌هاییه که از وقت گذاشتن برای دیدنش هیچ وقت شیمون نشدم و نمی‌شم ... //
خوب بود .. خوب باشین و موفق‌تر .. همین ..//
...خانه خانه تو است.
به روزگار
تلخ تر
گرفتار است
دلم
که از کوچه نیز
می گریزد.
کاش مثل باران پریشب
برسرم سنگ می بارید
سنگ های کلان...
.....
های ازین قلب های شیشه های مه و تو که مجبورم به سنگ ببندیمشان. دلم اس به جای دلم یک سنگ کلان اسیاب ببندم ...اما .... میانش باز خودم خرد می شم.... چه چاره لالا جان ... تکامل تراژیدی بیش نیست..
برار . به زندگی از جنبه یک رهگدر نگاه میکم که خدا ویا طبعیت رخصت این سفر را داده است . اما درامتداد این راه به تصاویری دلخوش ویا غمین میشویم. ..همه اشیا وجهان درسفراند و این است/ گلی سرخی که تا تاریکخانه های ابد بدرقه ام میکند! / ؟
دیگر تصویر ماه را در ؟آسمان نمی بینم.....آقای دریاباری عزیز *بهاری باشید*
شما نیز .
عزیز ..........خیلی خوشحال می شم با شما صحبت کنم و بیشتر آشنا بشم.....*بهاری باشید*.
سلام
صنوبر همیشه پریشان است / عاشق نور بودن پریشانی هم دارد ...
سلام دوباره
راستی به .... یعنی چه ؟ البته اگه فضولی نباشه
لیلا جان .حالا بماند ....
سلام داوود عزیز / نشانی خانه دلقک در سمت چپ سایت شبنم است . صنوبرت زیبابود .
حالا دیگر شعرهاتان انجیل من شده استاد . هر روز با آنها خودم را به صلیب می کشم و تا آن بالا بالاها می روم . خوب باشی و سرزنده رفیق عزیز .
مسعودجان .مارا این دل ولگرد به رسوایی کشانده است . صیلب نصیبش باد!
دریا باری گرامی سلام..... هی نمیدانم چی مینویسم از بس دلم را از دل خانه جدا میکنه .... گفتارت دل مارا چو برقص آوردست .....به به هلا ماه نوبر!نه دیگر پریشان مایی صنوبر! عجب حال و هوایم را برهم و درهم کرد... من از آتش جنگل و دود آمده ام .. و هنوز با انگشتانم - سوگنامه وداعی را مینوسم.
زبیر جان. گپ ما هم خراب است!
شب روی شاخه دلتنگی من
خواهد رست
تب تنهایی
مرا خواهد کشت.
زیبا بود
دریا باری گرامی ! لطف کن و میلت را بنویس منتظرم .
ممنونم.از توجه و محبتتون
خوش به روزگار ...
شما بهار نارنج!
درود بردریاباری گرامی! ازحضور تان صمیمانه سپاسگزارم. صنوبر زیبا بود. موفق وسرافراز باشید.
صنوبر می رود ان ماه نوبر می رود لالا .... روزگار مه از تو خراب تر شده .... بیا نه تعطیلی ها پیش برارت... که غصه ها رفع کنیم...
ببینم چند روز حق تعطیل دارم . ایجا مقررات عجیب است مثلا : اگر سال پار کار نکرده باشی درجریان سال جدید حق رخصتی نداری و ... دق خو برای ولگاه واببازی شدیم اما دیدار برار عجب بهانه است!
سلام داوود عزیز. این صنوبرها هم هم غوغا میکنند. سلامتی برایتان آرزو دارم/ تبسم.
امان از این دل صنوبری و آن در صنوبر نشسته....
خوبی رفیق جان؟یعنی بهتر شدی؟)
تشکر . اری حالم خوب است
وقتی سه نقطه شد ... رفت..باید رفت... باید با خود گفتگو کرد . برای خود شعر گفت . من خسته ام .
سلام دوست عزیز !زیبا بود وکمی هم با سایه ،روشن های غمگنانه آمیخته..بهر حال برایت شادی ها ی جهان را آرزو میکنم/وهمچنان از پیام پر از صفای تان ممنون...انجیلا پگاهی
هلا یار دریائی ام ! صنو بر انه بنال که سال های قحط عاطفه در دل کویر بی آبی پایدار بماند و تشنگانی چون ما در سایه های بلند غریبی خویش ، مرگ تنها ترین نهال باغ { عشق } را سوگوار ابدی گشتیم ! سلام و شاد زی
سلام....................................
خوبی....................................
ممنون که سر زدی....................
ببخشید دیر سر زدم..................
درس داشتم...........................
نتونستم بیام...........................
سر بزنی خوشحال می شم........
آدرس ما را درست نمی کنی برادر؟
صنوبرت را اگر بکاری ریشه میدواند و فرار دیگر نمی نواند .
درست شد .
سلام . خدا آن مرحومه چهارم را بیامرزد و قدم « ماه نوبر و صنوبر « را مبارک گرداند . الحکم لله .
خوش آمدی ....
داوود جان خوشت باد که هنوز دلت ولگرد مانده . دارایی کمی نیست . صفایی دارد پرسه زدن با دل ولگرد . کاش گذارش به کوی ما هم می افتاد . تو که از مقربانی دعا کن رفیق . باشد که التفاتی شود .
دریاباری گرامی سلام / امید که خوب باشید / دوست دارم بیشتردرمورد چگونه گی شعرها ی همدیگربنویسیم اینطورپیامها خواندنی ترمیشود اما همیشه ترس دارم که باعث ناراحتی یا سهو ءتعبیرها نه شوم ازنظرمن که همیشه خواننده ءشعرهای شما از آغازین روزها تا امروزبوده ا م / شعرهای شما دایم حرکت نوسانی دارد. غزلهای اول تان بسیاربسیار دلنشین بود وسخت الهام انگیز وبعد که با سپید ها ونیمایی پیچیدید گاهی درچند پارچه محدود احسا س کردم بریده های از نثررا میخوانم که مضمون عالی دارد اما مانند شعرنیست واینک دو تا سروده اخیرتان فورم واسکلیت بندی بسیاردقیق دارد که برای تان تبریک میگویم به امید آنکه غزل را ازیاد نبرید و شعرهای ازهمین دست وروال بسرایید. شاد باشید وشاعر/ راستی من همیشه نظرم را نوشته ام ودرپهلویش هم نه گفته که صلاحیت آنرا ندارم نظر، نظراست وباید گفته شود واگررد شود چه بهتر. آنوقت زمینه جروبحث های مفید آغاز میشود اما وای از روزی که جروبحث ها سربه دشنام بکشد به هرحال دشنام سالارها هم درهرطرف درکمین اند و میخواهند پول انترنت شان هدرنرود / درمورد من ،دوستانم می گویند ( زبان سرخ سرسبز میدهد برباد ) که سرما همیشه به دار برباد ها بوده / دریا باشید و دردل صحرا /
مثلا : درشعر قبلی مصراعهای ( ..چندانکه ازهیچ شراب ساخته نیست ! ....که ازهیچ رباب ساخته نیست!
............ / ....که ازهیچ سراب ساخته نیست!.......... / ................ / ) شعربه شکل بسیارزیبای آهنگین کرده ودرشعرجدید ( صنوبر، نو بر) ولی درشعرنو مضمون به اندازه شعرقبلی گیرا و نو نیست. این ( عبارت ومن برگ برگ روی خود ریختم ) ....... زیبا یش کرده/
نظرم را برای خوانش شما نوشتم اگرخواستید می توانید ، حذفش کنید / زینت
نظریه ات مبارک است . اینکه غزل / نیمائی وسپید یعنی تحول سبک یا بکارگیری پوشش ویژه زبان براندامواره ای شعر کدام یک مزیت ویا رجحان بردیگری دارد از لحاظ قدرت خلاقیت شاعر فرق میکند...اما من درجستجوی خود استم همان گونه که دیگران خودشان را با قدرت وهنرمندانه بما رسانیدند . بنابران بوده است که قالب ها را یکی پی دیگر عوض میکنم و ببینم کدام فورم روحم را بهتر میاراید که هنوز هنوز است چیزی ازین هوسم بدست نیامده است. بهرحال من از دوستان صاحب نظر چون: جمعه جاغوری ٬ مسعود ٬ غرجی و اینک از مهربانی های شما فیض برده ام وسپاسگذارم.
سلام شاعر...حکایت ماه و صنویرت زیبا بود...
صنوبر سرا ماه نوبر سرا ٬ کو
صنوبر و ان ماه نوبر به هردو
بگو تا بیاید ...نباید بیاید
نیاید صنوبر بیاید دو آهو
.
خوبی ؟ حال مرا پرسان نکو....
چه شده برار؟
من که درمسلمان بودن کابلی شک دارم. به جای عبدالرحمن، کابلی خودمان را اگر سرش را به قول بردران ایرانی کچل می کرد بهترنبود؟!!! ش
امادرحق خودت یک دعادارم: امید که با فقدان این صنوبر صنوبر دیگری رابرگزینی. شعراندروصف کابلی راخیلی جالب سروده بودی. اما حق شعر صنوبر به گردنم دین باشد. که وقت دیکر نظرم رابنویسم. راستی ازآن ضعیفه ویاصغیره خبری نشد؟
آن صغیره منتظر فتوای موءمن ( مهدوی) است . هنوز ایشان اصدار نفرموده اند .اما -کابلی : سرش برهنه ( بی مو) است . و در حق ما دوعا کن که این آخرین صنوبر باشد!
سلام .
به یاد خدا باشی .
مننه .
نوش جان چای سبز ؟
سلام از اینکه به من سر زدی خیلی خوشحالم .
و توکل من همیشه به خدای مهربان هست دوباره پیشم بیا
امیدوارم شاد باشید.
بای بای
به ... ؟ // خواستم بیایم ونک دلم را آویزان کنم به تیر چراغ برق سر ِملاصدرا ، بچه که بودم پدرم میگفت کله ات را بکن بگذار زیر پایت تا قدت برسد ..
... نفیهدم !
از صنوبر دل نمی کنی ؟ حدیث دیگر بگو ....
...چشم!
به گمانم که عجوزه را با این شعر ها زنده خواهی کرد. باردیگرخواهم آمد. مانده ام. مثنوی هابه مرده ها هم دم می بخشد.
خدا نکنه برگ برگ شید جناب دریا باری
ان شا ا... پاینده باشید
با شما
صبح بخیر ... کمی خوبترم .... بدبینی ها گاهی مزاحمت می کنند... مصروفم. اخر سمستر است ...
بگذار آن مزاحم ردشود ...
وطندار گلم سلام!
کی مرغک خانه گی به پرواز آید
کی نامه ای آشنایی همراز آید
سنگردی شوم به قرصکی مست کنم
تا هموطنم به کف زدن باز آید
اینه همی تورا چه شده دمو سر و صورتت نفس بیچی کم مهر استی مردک؟
بیادرم . چندد فه که امدم گفتن نیستی! توام کته مهر شدی ...
mani
حرفی نمانده بگویم
عمری اگرکه بود
دوباره توئی
و من که نمیدانم
چگونه باز بگویم
سلام
و باز نوبت دلتنگی
و شعر که همیشه
شوکران قافیه هاست
...
حرفی نمانده بگویم
برو
و مرا قافیه ها بسپار
همیشه سلام...
با چهار اثر به روزم
از حضورتون پیشاپیش تشکر میکنم
همیشه سلام..
محبت کردید...
کاش نقد یا نظری میدادیدتا من بتونم با راهنمایی شما ودوستان به موفقیت دست پیدا کنم...
سلامممممممممممممممممم!سلامی به بلندای صنوبر!
:)
ازما نیز - نارسیس - عزیز!
برای رهایی از عقب‌ماندگی و فقر چه باید کرد؟
2- درکشوری که مردمش از فقر در عذاب اند آیا اولویت برای انفاق و کمک به فقیران است یا رفتن به حج بدون پرداخت زکات و خمس و انفاق مال؟
شما چه میگویید؟
حج رفتن در واقع پاسخ به یک نیاز روحی است که در ژرفای روان یک فرد متدین -نسل اندر بهم گره خورده است . افرادجامعه تنها با حل معضل اقتصادی به کمال نمیرسند توجه وبرآوردن نیاز های روحی نیز میتواند از اولویت ها محسوب شود... یک فرد میرود ایران یا پاکستان یک ماشین میخرد ویا بخش از نیروی خودش را عرضه میکند بدون پرداخت هیچ وجهی . اینها نیز میتوانند معادل همان مقدار پول انفاق وذکات وبرکات ... باشد که یک معتقد به حج میورد به عربها تحویل میدهد ...
ازینها که بگذریم ما تا کشورو ملت شدن بسیار فاصله داریم دوست من .
ای صنوبر رفته
سر رفته
شرر رفته...
به فکرم
باید از عشق دگر دم زد.
ندانم از کدامین عشق
فقط می خواستم سوز صنوبر کم شود در تو
بدل با تازه های تاز ه ها ان غم شود در تو
دریا باری گرامی.... خواندم نظرت را واقعآ‌خوب بود تشکر از نقدت منتظرم همیشه بنویس عزیز........تا تو در سخن آیی از لبت گهر ریزد .... از دهان شیرینت شهد و هم شکر ریزد.....سبز باشی یار صنوبر پرست !