پلک سوم شب

شعر وادبیات

پلک سوم شب

شعر وادبیات

ترانه در...

 

 

 

 به تارهای زندگی

     - چندانکه نواختم-

  ترانه ی درچنگ نیآمد!

  

 

 

نظرات 41 + ارسال نظر
طلوع 1385,12,13 ساعت 09:31 ب.ظ http://tolooeno2.blogfa.com

سلام آقای دریا باری

خیلی قشنگ بود. اما چرا این همه تلخ؟

شعرم شاید...
اما ؛
خودم تلخ نیستم!

دریا 1385,12,13 ساعت 09:56 ب.ظ

سلام
گوش هایم میشنوند
ترانه ات را..

دریا باری
شعرت زیبا است و ژرف.
دریا

باز هم ؟ انتظارش باش می آید! ‌به هر حال عزیز بار بار خواهد آمد... ترانه ی فراچنگ نیامد زیبا بود حظ بردم

بهار نارنج 1385,12,14 ساعت 08:28 ق.ظ

سلام . واقعا مسافر ایرانی ؟ کی؟ تنها یا با تور ؟ خوشحال میشم شما رو توی تهران ببینم . اینجا هرقدر که بخواید میتونی کتابهای فارسی بخرید . ممنون از لطفی که به بهار نارنج دارید استاد .

طلوع 1385,12,14 ساعت 09:32 ق.ظ http://tolooeno2.blogfa.com

سلام

شما خوبید؟

ممنون.

فرید اروند 1385,12,14 ساعت 12:32 ب.ظ

سلام درود به دریاباری غزیز!
هر شعر نفس تازه وهوای تازه دارد زیبا مثل همیشه....

حمید 1385,12,14 ساعت 12:34 ب.ظ http://disgraced.blogfa.com

نه هیچ کدام شما شیرین ترید از من که عسل نیستم و هر بار فکر می کنم که می شود تلخ نبود

مترسک 1385,12,14 ساعت 12:48 ب.ظ http://matarsak13.blogfa.com/

مرا چیزی
حتی ترانه ای فراچنگ نیامد
شاید خدا شده ام؟

ریحانه 1385,12,14 ساعت 01:26 ب.ظ

نمی یاد...!

سلام
نظراتتان هم مثل شعرهایتان زیباست
اما فکر کنم
ترانه ای را ترانه ی نوشته اید

فواد 1385,12,14 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام

وقتی عشق را بدست آوری زندگی کامیاب میشود من نیز کامیاب شده ام امید برای شما .

خرمشهر

ضربعلی 1385,12,14 ساعت 11:09 ب.ظ

بانژوغ مسیو .

در خشت الفقه شریف آمده که علت فروپاشی نظام بدن و خرابی حال و احوال مومنین ، همان ضربات ضربعلی بوده است و بس . باری به پیوه گفتم :
گفتم دل و جان بر سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یاد مرا
کان من بودم که بی قرارت کردم

رفتم به طریق خیام ، گفت :

با باده نشین که ملک محمود این است
وزچنگ شنو که لحن داوود این است
از آمده و رفته دگر یاد مکن
حالی خوش باش زانکه مقصود این است

تا شب آدینه بدرود .

درود بر درباری عزیز .

باز هم بنواز دوست من ... باز هم بنواز . شاید تو را آهنگی فراچنگ نیاید ، اما هزار دل ـ هزار دل ِ دلتنگ ـ در پیچ وتاب ِ چنگ تو می رقصند .

تارنمایت را می افزایم .

پاینده باشی شاعر

ترمه 1385,12,15 ساعت 06:06 ق.ظ http://www.terme.persianblog.com

تارهای زندگی .......... دریاباری

مژده 1385,12,15 ساعت 06:41 ق.ظ http://www.mozhdeh.blogfa.com

سلام
تار های زندگی را نواختی که اینچنین می سرایی
شاد باشی

نازنین 1385,12,15 ساعت 07:59 ق.ظ http://nazaninnima.persianblog.com

بسیار زیبا و خوندنی البته غمگین ..........
قلمت مستدام
صبرپیمبرانه ام آخر تمام شد
ای آیت امید به فریاد من برس .... آپم ومنتظر

[ بدون نام ] 1385,12,15 ساعت 11:30 ق.ظ

نرسید. گفت شماره غلط است. ریاضی یاد نداری که نمره را به زبان نمره بنویسی ؟ همه چیز شعر نیس قربانت..؟۱

الان ریاضیش میکنم.

دوست خوبم سلام
مطالب زیبا و خواندنی شمارا همواره می خوانم واز دنیای زیبای شما با خبر می شوم
به من هم بزنید
خدانگهدار

پریدخت 1385,12,15 ساعت 07:29 ب.ظ http://pary.blogsky.com

سلام دریاباری عزیز

تو نیز زیبا می سرایی
ملموس و آهنگین
متشکرم از لطافت حضورت

همیشه شاد و پیروز باشی .

میران 1385,12,15 ساعت 10:08 ب.ظ http://www.golisokrh.blogfa.com

دریا باری عزیز سلام ودرود.

اگر با ریتم رنگین تر نوازی
فرا چنگ تو آید صد ترانه
به مضراب دگر بنواز این بار
کنار ماهتابیها شبانه.

خوبی عزیز؟ با ارادت.

خدمتت میرسم - جانان - من!

عنبرین 1385,12,15 ساعت 10:18 ب.ظ http://sanami.persianblog.com/

با محبت و درود دریا باری عزیز ! مانند همیش ممنون حضورت . در مورد پیام تان باید بگویم که گاهی تازیانه های سیاست و اجتماع چنان بر تن فرو می آید که زخم های احساس ترک ترک برهنه میگرید . ای کاش خدایان تشنه خون نمی بودند و در باور ساده باوران فراوانی قربانی ، خشمشان را فرو نمی نشاند ! به هر حال زندگی چنین مینماید که سروده اید !

با ارادت صنم .

عنبرین عزیز.
میآیم خدمتت.الان بماند شاعره ای عزیز.

مترسک 1385,12,16 ساعت 10:02 ق.ظ http://matarsak13.blogfa.com/

دلتنگی خدا را جشن گرفته ام

. 1385,12,16 ساعت 10:30 ق.ظ

یاد ترانه را.

زیبا بود قناری را باید آزاد کرد نه در قفس. شکسته باد همه قفسها. موفق باشید

زینت 1385,12,16 ساعت 10:32 ب.ظ http://zinatnoor.persianblog.com

دریاباری گرامی: سلام! / سپاس،/ زیبا سروده اید تا باد چنین بادا/ زینت

سلام ..قناری زیبابود / آنهم نفس بسته مانند (تو)نمیدانم چی نوشتم خوبی عزیز
دلتنگی ؟!

سلام زبیر عزیز.

هانی 1385,12,17 ساعت 07:51 ق.ظ http://haninameh.blogfa.com

خوشحالم که ساز زندگیت قابل نواختن بود .... برای صدایی موزون ممارست می بایست!

عنبرین 1385,12,17 ساعت 08:13 ق.ظ

درود و سپاس .

سلام دوست من ببخش از اینکه این مدت نتوانستم به دوستان و از جمله شما سر بزنم ..اما دوباره من اینجام .

کم پیدایی استاد

....فیلسوف .
به بزرگی ات ببخشای.

سلام
دوستان من همواره از مطالب زیبای شما سر می زنم واز شما خبر می گیرم
از این که از خبر می گیرد سپاس گذارم
راستی دوستان 420 در فرهنگ کهن ما به معنای عیاری و جوان مردی است
پس از ورود اعراب معنی دیگری یافته است.
420 برابر است با کل یسنای اویستایی جمعی از نیایش نیاکان مان
پدرود تا درود سلامی دوباره ای

شما برای شب عید یک ماهی سیاه نمی خواهین ؟
بابا مگه این ماهی قرمز ها چی دارن که ماهی سیاه کوچولوی بیچاره نداره؟

ماهی سیاه ....
سیاهی شب عید کفاف دهد!

دریا 1385,12,18 ساعت 01:19 ق.ظ

سلام
تا آمدم قناری را بشنوم ..
از قفس پریده بود
دریا

....برمیگردد.

[ بدون نام ] 1385,12,19 ساعت 08:17 ق.ظ

و من برایت نامه و پیغام و لیکلی و.. او تو چیزی ننوشتی.

وفا 1385,12,19 ساعت 10:47 ق.ظ

درود دوست....
این هم زیبا است به تار های زنده گی چندانکه نواختم ...زنده گی مارا می نوازد و هر چه دل ظالم اش خواست صدای در می آورد. من شاعر نیستم و نه هم به نوشتن بلد هستم تنها دوست دارم دوستدار کسی باشم که مثل شما به تار های زنده گی می نوازد.
شاد باشی

وفا جان . خوبی؟
درودت می فرستم.

دوست 1385,12,19 ساعت 11:16 ق.ظ


تو ....
دیگه قصه نگو ...
ترانه نساز
هیچ نگو
امشب

نغمه ای داوود ام ، آرزوست
با انگشتر سلیمان پسرش
خانه ای یعقوب
امشب بیا ... داوود
بیا ، آتش افروزیم
برسلطنت لوط ، و هست و
بیا تا جهان برقص آوریم
جهانی تازه بگشایم
به رقص آوریم همه را
بیا که بسوزیم قیرگون ، ابر سیاه
بیا که ساز کنم
مجلس رقص ، پایکوبی ...
صدای دوهل
رقص دختر و پسر
دور آتش
در دشت خدا ....
خانه یعقوب
بیا ...
بیا که ، حلقه زنیم . چرخ زنیم
آتش زردشت بیار
به سام هیچ نگو ، پسر نوح
یوسف ، برده مصری ؟
بیا ر
بسوزیم لوطیان
همچو گیاه
بیا ، و هیچ نگو
داوود ....
فقط دختر رز را گوی

مشت بزند ، نعره بزند ، چیغ کشد ...
در طبل دلت ، ریتم بگیر
دادا ، تی تری ، دا دا ، تن نا
تا تا ، تی تری ،تا تا ، تن نا
دا .

بهار نارنج 1385,12,19 ساعت 04:19 ب.ظ

همینجا هستم توی همین تهران زیبای بهاری

زیبای بهاری .... درود!

دریاباری عزیز.

شما بزرگوارید و بر من این اشتباه را خواهید بخشید . راست آن است که نه من زیاد از رایانه می دانم و نه این رایانه ی بنده سر سازگاری با من دارد . رایانه ی من به دری مجهز نیست و من بایستی برای یک پیغام کوتاه در یکی از سامانه های دیگر بنویسم و بعد آن را کپی کرده و به جای دلخواه بفرستم . ولی در بسیاری زمان ها پیام را یا پاک نمی کند یا این که به نشانی آدرس پیشین می فرستد . پیغام شما را گمانم به خراسان و پیغام خراسانیان را به شما فرستاده ا ست .

پیری و هزاردرد سر و گرفتاری . عزیزجان اگر امکان دارد آن پیغام را حذف نمایید. سپاسگزارم

سیستانی عزیز.
چه جای شکرو شکایت ؟ بسا ازین دست رفته وخواهد رفت ....
خواستم شوخی کنم.
خوب است کبوتر/ نامه بر نیستی .
دنیای عاشقان برهم زده بودی!

برار 1385,12,20 ساعت 10:45 ق.ظ


ویکی سنگ ها را خواهد برداشت و به سمت دریای ولگا خواهد فرستاد... تا تو همچنان دلت در دستت کوچه ها را پرسه بزنی...
خبر مبر نیست.. رفیق. کسی جواب نمی دهد. امروز که یکشنبه است اگر فردا چیزی حاصل نشد .. برو به درش بزن و دست همو مردکه عرب را بشکن و پنجاه تا به سرش بکوب و بان که همو از او باشه..

ضربعلی 1385,12,20 ساعت 10:47 ق.ظ

سلام مسیو جان .
میبینی اول شدم امروز ؟ از ضربات دیشبه ضربعلی امروز نظام بدنم برهم خورده . تعطیل کردم تا یک هفته که برای حمله مجدد آماده گی بگیرم . کشمشوف را سلام بگو . راستی او هذیانات دیشبه را چرا حذف نکردی . هر پیام را مهر تایید میزنی . اگر چنین نمیبود یک پیام طنز از جناب ظریفی را برایت ارسال میکردم تا خنده کنی . چون اگر روی صفحه بگذاری من و او به توپ بسته خواهیم شد . امرو ز با عبدالدوغ و چکه محمد و سید چتنی آغا به مداوا و رفع با مداد خمار پرداختم . فردا شب اگر روی پا بودم دل به دریا میزنم . از ایمل های موزیک که دیشب ارسال کردم که با پیوه می چسپد یک خشکه خیر ببینی هم نگفتی با انصاف . یادت باشد .
تا فردا شب ترا به حضرت دیویات میسپارم .
با محبت .
--------------------------------------------------------------------------------
پاسخ:
قسم به دیویاتکه ... هیچ ایمیل شما نرسیده است. دگه اینکه چیزی را حذف نمی کنم. چون ترسی ندارم ازین خلایق آبرو مند!

دریاباری عزیز

دیشب که با دوستی تارنمایت را می خواندم ، شعر زیبا و تازه ای نوشته بودی . چندین بار خواندمش و به گمانم ازبر هم شده ام ، شعری که طنزی تلخ و گزنده در نهادش جاری بود و به نفرین آدمیان می مانست. به گمانم از بر باشم :

برای تبرک خاک
زنی را
در زمین سخت کاشتندـ
و از آسمان سنگ بارید.

دیشب در تارنمایی عکسی دیدم از بانویی که چند بانو و مردمانی دیگر با شادمانی سنگسار شدنش را تماشا می کردند ، بی اختیار شعرت در جانم شعله کشید و من هم بی اراده شعرت را ـ با ذکر نامت ـ نوشتم . جسارتم را ببخشید .


شادکام باشی شاعر.

این هم نشانی اش :www.derrida.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد