هنگام که دل هیچ نمیفهمد خود را به اینجا میزنم چاره نیست اندکی پذیرایم باش دل که رام شد میروم کاش در کوچه هر روز میدیدمت به قدر یک لبخند زندگی میگرفتم لعنت به این کوچه نمیدانم چرا اسمش را باران گذاشته اند
درود می فهمم بیشترازین را می سزید بگذار مدیون شما باشم ارادتمند.... دریاباری
مرا با کلمات دنبال خودت نکشان بزرگی ترا ذهن کوچک من میفهمد این تویی که سزاوار بهترینهایی عزیز بزرگ من تا آسمان میستایمت و در هر غروب انتظارت را به ستاره ها شکوه میکنم از ماه خواهم پرسید خورشید مرا ندیده ای؟ فقط از آستانت میخواهم : همیشه تابان باش
یک وقت ما هم جوان بودیم. شعر می سرودیم...کلمه می ساختیم....وقتی کلمات عاشقانه ا.ن. را می خوانم دلم برای خودم می سوزه. چه شد انهمه انرژی برای عشق و شعر؟ جوانمرگ شدیم عمر جان. و تو نوش جانت... از حوض کوثر پیوه می نوشی.
گپ ازی قراره که دل بیقراره... . انهمه انرژی را زود به مصرف رساندی ملا برادر توره هیچ بلا نزده و نمیزنه پیوه را بس کدیم وینو می نویشم نه از حوض از بوتل چشم بد دور!
بیش از هرچیز ترفند درود آرزو های ، من پرسش کودک دلم شعر خیالات شما چه چیز در شعر است که عنان اختیار را از ما می گیرد ؟ و ما که از درون و برون غرق در شعریم . در نتیجه بی خود و بی اختیار « عطار ، مولوی ، سعدی و حافظ » به نماینده گی بسیاری چنین ، بر فکر و احساس ما غلبه دارید چنین . چگونه می توانیم بیاندیشیم ؟ چه چیز در شعر شما هست ، که سروده و پرداخته اید . و فرهنگ ما از آن می درخشد و موج می زند . سرابی بیش نبوده ؟ اگر چنین باشد . چگونه و به چیز می توان سراب را شناخت ؟ و اگر روزی این سراب را بشناسیم ؟ تکلیف ما سپس با شما و سازنده گانش چه خواهد بود؟ و بد تر از آن ، با خودما ، که پس از هزار سال به چنین حقیقت تلخی پی می بریم ؟ فرهنگی سالخورده ، پرسش زبانی را بجای پرسش اندیشه گرفته و زبان را به ساده گی صرفن حامل اندیشه پنداشته ، می توان پرسیدن و اندیشیدن بیآموزد ؟ راهش چیست ، پرندۀ طوفان ؟ آب پاشیدم همه جا کودک خوابش برد بوسۀ جاودانه
پیش ازهرچه ترفند درود به ازروهای کودکانه ای دلت برسی درشعرقدما ارایه های سخن عنان اختیار را میگیرد اینکه : عطار/مولوی سعدی و حافظ به نمایندگی خودشان حرف زده اند ودران جزواگویه ی عشق شان سودای دیگر نیست.... نمی توان بران پایه تعین تکلیف کرد سراب؟ بله. سراب را شناخته اید همین که خبردارید سراب است نه اب پیشرفت مهم اگاهی ست. بعد هزار سال بخودمان پی نبردیم ؛ درد من همین است... ما کوران مادرزادیم فرهنگ سالخورده پرسش زبانی بجای پرسش اندیشه گرفته.... متوجه منطورتان نشدم زبان مبنای معنا ئ معرفت است... اندیشه بی زبان همان گنگ خوابیده است. آب: اشگ باران چشمه دریا هرگونه بخواهی باهش می شود گریست اگر دردی باتو ست . قربانت دکترجان فردا میرم روسیه نزد قوما شاد.باعزت باشی
آمدم ، نبودی جایت تر ناصر گفت : همه ساله دو سه بوجی توت خشک ، کیشمش پوچک ، قاچاقی از حاصلات اون طرف ها ( بازارک ، رخه ، جهنم ) می رسد . گفت : طرف رفته تا ماست ها را چکه کند . او هووووم در روستای چرنیکف ولسوالی پیوه دیوات ، نزدیکی های رستوف ، قریب قطب شمال . از آمدنش خدا می داند آدمی خوبی بوده خدایش بیامرزاد
درود عالیست..... دیریست که نیستید و دنبالی فلسفه های تان واقعا دلتنگ شده ام. زیبا بود و تبریک بر بهمن گرامی که چنین شعرهای زیبا تقدیم اش میشود و ما بیچاره ها که همیشه حقیریم... موفق باشید شاد زی.
درود براندیشه! نبودم می ایم به سلام ات ارادتمند دریاباری
سلام جناب دریاباری بعد از چند مدت از بسته شدن وبلاگم دوباره برگشتم . شما با همان طراوت قدیمید . حوالی ما آمدید به رسم قدیم به من سر بزنید . با اجازه دوباره لینکتان می کنم .
باسلام و عرض ادب وبلاگ بسیار زیبا و پر محتوایی دارید! بنده از افغانستان و مدیر سایت پی سی ایــ افــ هستم! سایت من دارای پیچ رنک 4 گوگل و همچنین پربیننده ترین سایت افغانستان در رتبه بیستم و ثبت شده در وزرات سازماندهی و همچنین پیوندها است ! قصد تبادل لینک باشما داشتم!! لطفا در صورت امکان مرا به نام دانلود رایگان و آدرس http://p30af.com بدون درج www لینک نمایید ، سپس بنده را از این لینک http://p30af.com/contactus و یا ایمیل آدرس p30af.com@gmail.com اطلاع دهید ؛ و نام و لینک خود را ارسال کنید تا شما را در سایت خود لینک کنم! رتبه جهانی و رتبه سایت مارا در افغانستان میتوانید از این لینک مشاهده نمایید: www.alexa.com/siteinfo/p30af.com منتظرتان هستم جهانی سپاس
با احترام میتوانید مجموعه شعر آقای هادی خوانساری (تئوریسین غزل پیشرو) تحت عنوان «کلاویای شکسته» (غزل‌های پیشرو سال‌های 1375 تا اوایل 1379) و همچنین مجموعه شعرهای سپید ایشان با نام «قاچاق عطر تو» (55 شعر عاشقانه و ضدجنگ) را در این وبلاگ دانلود نمایید. همچنین برای چاپ کتاب خود با این وبلاگ و یا با شماره 02614418696 در تماس باشید.
شاه کو کو کجا شاخۀ کوه کجا ؟ خدا که تخته را میزنه شاشش سری مرده میره یک بایسکل صدقۀ سرت مردا بسیار تاوان داده گم شد که شد . ده قصه اش نباش نشنیده رفت آخرین اطلاع همین دیشب تمام اسپریت کشی در تکاوی بلاروسی لو رفت ، دود هوا نی از خر خبری نه صاحب خر
به منظورارتقای سطح کیفی شعروگسترش هرچه بیشترآن، به عنوان پشتوانه فرهنگی وثروت ملی، ششمین جشنواره بین المللی شعرفجر برگزار می شود. امیداست شرکت فعال وموثرکلیه عزیزان شاعر، باهرگرایش، سلیقه وسبک شعری موجب بالندگی هرچه بیشتراین هنرملی گردد. این جشنواره کاملاًرقابتی است وتمام سنین، مضامین، قالبهاو حوزه های شعری(سنتی، نیمایی وسپید، سرودوترانه) وبخش ویژه کودک ونوجوان رادربرمیگیرد. بدیهی است ارزیابی براساس آثارارسالی خواهدبود وازبرگزیدگان به نحو شایسته ای تقدیربه عمل خواهدآمد. دراین دوره بخش ویژه ای به بررسی کتابهای پژوهشی حوزه شعرمنتشرشده ازفروردین 1385 تا پایان اسفند 1389 خواهد پرداخت.
شرایط شرکت: 1- ارسال مجموعه های شعرمنتشرشده درفاصله زمانی 1389 و1390یاحداقل10وحداکثر20صفحه شعر(ازتازه سروده ها)درهریک ازبخشهای موردنظرشاعران 2- تکمیل وارسال فرم شرکت درجشنواره به ضمیمه 1برگ تصویرشناسنامه یاکارت ملی
نمونه فرم شرکت در ششمین جشنواره بین المللی شعر فجر: نام نام خانوادگی نام پدر شماره شناسنامه محل تولد تاریخ تولد کدملی نشانی محل سکونت کدپستی تلفن ثابت شماره تلفن همراه نشانی پست الکترونیکی اینجانب بامشخصات فوق وباارسال ... جلد کتاب... صفحه شعر، آمادگی خودرابرای شرکت دربخش سنتی - نیمایی و سپید - سرود و ترانه - بخش ویژه کودک ونوجوان ششمین جشنواره بین المللی شعرفجر اعلام می دارم.
درود
تابو شکنی به جدی ترین شکل
تشریف بیاورید.!
خرسندم که هنوز با حال و با دلی. می نویسی. پر از انرژی برای زندگی مانده ای. ما در کابل انتحار کردیم....
عمرلالا
توره که می بینم
کابل از دستت انتحارخواهد کرد!
ای آن که برای خاری دلت میخلد
چگونه در غمی کوه خاموشی!؟
-
--
--
سلام
مثل همیشه عمیق و لذت بخش بود
مرسی
-
-
-
بروزم
خوشحال میشم بخونین
هنگام که دل هیچ نمیفهمد خود را به اینجا میزنم
چاره نیست اندکی پذیرایم باش دل که رام شد میروم
کاش در کوچه هر روز میدیدمت به قدر یک لبخند زندگی میگرفتم
لعنت به این کوچه نمیدانم چرا اسمش را باران گذاشته اند
درود
می فهمم بیشترازین را می سزید
بگذار مدیون شما باشم
ارادتمند....
دریاباری
سه هفته گشنه ، تشنه
آمدم خانه
سیمیرنوف
یک نفس
قل اعوذ برب الفلق
خرابم کرد
تا نماز صبح
بدرود
...گل...
مرا با کلمات دنبال خودت نکشان بزرگی ترا ذهن کوچک من میفهمد
این تویی که سزاوار بهترینهایی عزیز بزرگ من
تا آسمان میستایمت
و در هر غروب انتظارت را به ستاره ها شکوه میکنم
از ماه خواهم پرسید خورشید مرا ندیده ای؟
فقط از آستانت میخواهم : همیشه تابان باش
امشبم با تو
چگرم می سوزه
اطفایه
باش باران بباره
یک وقت ما هم جوان بودیم. شعر می سرودیم...کلمه می ساختیم....وقتی کلمات عاشقانه ا.ن. را می خوانم دلم برای خودم می سوزه. چه شد انهمه انرژی برای عشق و شعر؟ جوانمرگ شدیم عمر جان. و تو نوش جانت... از حوض کوثر پیوه می نوشی.
گپ ازی قراره که دل بیقراره...
.
انهمه انرژی را زود به مصرف رساندی
ملا برادر
توره هیچ بلا نزده و نمیزنه
پیوه را بس کدیم وینو می نویشم
نه از حوض از بوتل
چشم بد دور!
مرا به خاطر بسپار
گاه گاه
هرچند گاه
و یک صدا در افق سرد
فریاد
خدا حافظ
چی سردرد ؟
خوشم با تو
یار دیشبه
آ وخ
یک آسپرین
درد نکند
خدا
دستت
بیش از هرچیز ترفند
درود
آرزو های ، من
پرسش کودک دلم
شعر
خیالات شما
چه چیز در شعر است که عنان اختیار را از ما می گیرد ؟
و ما که از درون و برون غرق در شعریم .
در نتیجه بی خود و بی اختیار
« عطار ، مولوی ، سعدی و حافظ »
به نماینده گی بسیاری چنین ، بر فکر و احساس ما غلبه دارید چنین .
چگونه می توانیم بیاندیشیم ؟
چه چیز در شعر شما هست ، که سروده و پرداخته اید .
و فرهنگ ما از آن می درخشد و موج می زند .
سرابی بیش نبوده ؟
اگر چنین باشد .
چگونه و به چیز می توان سراب را شناخت ؟
و اگر روزی این سراب را بشناسیم ؟
تکلیف ما سپس با شما و سازنده گانش چه خواهد بود؟
و بد تر از آن ، با خودما ، که پس از هزار سال به چنین حقیقت تلخی پی می بریم ؟
فرهنگی سالخورده ، پرسش زبانی را بجای پرسش اندیشه گرفته و زبان را به ساده گی صرفن حامل اندیشه پنداشته ، می توان پرسیدن و اندیشیدن بیآموزد ؟
راهش چیست ، پرندۀ طوفان ؟
آب پاشیدم همه جا
کودک خوابش برد
بوسۀ جاودانه
پیش ازهرچه ترفند
درود
به ازروهای کودکانه ای دلت برسی
درشعرقدما ارایه های سخن عنان اختیار را میگیرد
اینکه : عطار/مولوی سعدی و حافظ
به نمایندگی خودشان حرف زده اند ودران جزواگویه ی عشق شان سودای دیگر نیست....
نمی توان بران پایه تعین تکلیف کرد
سراب؟
بله. سراب را شناخته اید همین که خبردارید سراب است نه اب پیشرفت مهم اگاهی ست.
بعد هزار سال بخودمان پی نبردیم ؛ درد من همین است...
ما کوران مادرزادیم
فرهنگ سالخورده پرسش زبانی بجای پرسش اندیشه گرفته....
متوجه منطورتان نشدم
زبان مبنای معنا ئ معرفت است... اندیشه بی زبان همان گنگ خوابیده است.
آب:
اشگ
باران
چشمه
دریا
هرگونه بخواهی باهش می شود گریست
اگر دردی باتو ست
.
قربانت دکترجان
فردا میرم روسیه نزد قوما
شاد.باعزت باشی
آمدم ، نبودی
جایت تر
ناصر گفت :
همه ساله دو سه بوجی توت خشک ، کیشمش پوچک ، قاچاقی از حاصلات اون طرف ها ( بازارک ، رخه ، جهنم ) می رسد .
گفت : طرف رفته تا ماست ها را چکه کند .
او هووووم
در روستای چرنیکف ولسوالی پیوه دیوات ، نزدیکی های رستوف ، قریب قطب شمال .
از آمدنش خدا می داند
آدمی خوبی بوده
خدایش بیامرزاد
درود عالیست.....
دیریست که نیستید و دنبالی فلسفه های تان واقعا دلتنگ شده ام.
زیبا بود و تبریک بر بهمن گرامی که چنین شعرهای زیبا تقدیم اش میشود و ما بیچاره ها که همیشه حقیریم...
موفق باشید شاد زی.
درود براندیشه!
نبودم
می ایم به سلام ات
ارادتمند
دریاباری
تنها تر
از یک برگ
تنها تراز
همیش
امشبم با خود
دلم
می ترکد
سلام به دوست خوبم
بعد از نه ماه با یک ترانه به روزم
و مثل همیشه منتظر نظر ارزشمند شما
امیدوارم دعوتمو قبول کنید و تشریف بیارید
منتظر شما هستم[گل]
سلام جناب دریاباری بعد از چند مدت از بسته شدن وبلاگم دوباره برگشتم . شما با همان طراوت قدیمید . حوالی ما آمدید به رسم قدیم به من سر بزنید . با اجازه دوباره لینکتان می کنم .
به روزم با خاطره ای از گذشته
سروده هایتان زیباست اقای دریاباری گرامی. سپاس که صفحه ام آمدید امیدوارم باز هم شاهد حضورتان باشم و خوشحال میشوم که نظرتان را برایم بنویسید با سپاس
الهی
از سرت سبیل مانه
تا قیامت
قرضدار شوی
دستت
به آب و نان نرسه
دریا را سیل ببره
گدی پران
شوی
پاره پاره
پیوه هاره که بزنی
بیوه ها واری دعا میکنی!
.
نمرده ای هنوز؟
به سختی.
سلام
دوباره خوندمو لذت بردم
دست مریزاد
-
-
بروزم با چند پاره شعر
دعوتید به خوانش
زیباست
مجاهد گرامی.
نشانی وب تان ر اشتباه نوشیه اید.
باحترام
با سلام
دعوتید به یک ترانه
با احترام
مرسده
[گل]
شمارا خواندم
به باریکه های نحیب می کشانید
بخش نطریات باز نشد که پای ترانه ات گل می گزاردم
بادرود
ارادتمندشما
دریاباری
سلام
پس از مدت ها ناخواسته با یه سری عکس از گلستان بروز شد
دعوتید به دیدار
نظر یادتون نره
[لبخند]
میدونی ....
می خواهم بدانم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
خیلی زیبا بود استاد
به منم حتما سربزن
یاعلی
باسلام و عرض ادب
وبلاگ بسیار زیبا و پر محتوایی دارید!
بنده از افغانستان و مدیر سایت پی سی ایــ افــ هستم!
سایت من دارای پیچ رنک 4 گوگل و همچنین پربیننده ترین سایت افغانستان در رتبه بیستم و ثبت شده در وزرات سازماندهی و همچنین پیوندها است !
قصد تبادل لینک باشما داشتم!!
لطفا در صورت امکان مرا به نام دانلود رایگان و آدرس http://p30af.com بدون درج www لینک نمایید ، سپس بنده را از این لینک
http://p30af.com/contactus
و یا ایمیل آدرس p30af.com@gmail.com اطلاع دهید ؛ و نام و لینک خود را ارسال کنید تا شما را در سایت خود لینک کنم!
رتبه جهانی و رتبه سایت مارا در افغانستان میتوانید از این لینک مشاهده نمایید:
www.alexa.com/siteinfo/p30af.com
منتظرتان هستم
جهانی سپاس
ایملتونو چک کنید لطفا....
چیزی نیافتم...
لطفن دوباره بفرستید
d_daryabari@yahoo.com
به نقل از غیب:
با تو حرف می زنم
تماشای من زیباست
بخوان:
اقره بسمه زنده ای که مُرد...
با دو پاره روایت دیگر باز هم چشم به راه تان هستیم
تو خود از کدام شهری که ز دوستان نپرسی
مگر اندر آن ولایت که تویی وفا نباشد؟!
هرسنگ که برسینه زدم نقش تو بگرفت
ان هم صنمی بهرپرسیدن من شد!
درود
زیبا بود...
هزاران گل سرخ
با احترام میتوانید مجموعه شعر آقای هادی خوانساری (تئوریسین غزل پیشرو) تحت عنوان «کلاویای شکسته» (غزل‌های پیشرو سال‌های 1375 تا اوایل 1379) و همچنین مجموعه شعرهای سپید ایشان با نام «قاچاق عطر تو» (55 شعر عاشقانه و ضدجنگ) را در این وبلاگ دانلود نمایید. همچنین برای چاپ کتاب خود با این وبلاگ و یا با شماره 02614418696 در تماس باشید.
درود!
بعد از مدت ها آمدم؛ اما صفای اینجا بیشتر از پیش است.
شاه کو کو کجا
شاخۀ کوه کجا ؟
خدا که تخته را میزنه
شاشش سری مرده میره
یک بایسکل صدقۀ سرت
مردا بسیار تاوان داده
گم شد که شد .
ده قصه اش نباش
نشنیده رفت
آخرین اطلاع همین دیشب
تمام اسپریت کشی در تکاوی بلاروسی
لو رفت ، دود هوا
نی از خر خبری
نه صاحب خر
دلتنگ...
...
با سلام گرم دوست عزیز.
برشاخه های کوه
ستاره ها شگفته اند
چقدر تصویر بلند و عالی
همیشه شاعر بمانید.
به منظورارتقای سطح کیفی شعروگسترش هرچه بیشترآن، به عنوان پشتوانه فرهنگی وثروت ملی، ششمین جشنواره بین المللی شعرفجر برگزار می شود. امیداست شرکت فعال وموثرکلیه عزیزان شاعر، باهرگرایش، سلیقه وسبک شعری موجب بالندگی هرچه بیشتراین هنرملی گردد.
این جشنواره کاملاًرقابتی است وتمام سنین، مضامین، قالبهاو حوزه های شعری(سنتی، نیمایی وسپید، سرودوترانه) وبخش ویژه کودک ونوجوان رادربرمیگیرد.
بدیهی است ارزیابی براساس آثارارسالی خواهدبود وازبرگزیدگان به نحو شایسته ای تقدیربه عمل خواهدآمد.
دراین دوره بخش ویژه ای به بررسی کتابهای پژوهشی حوزه شعرمنتشرشده ازفروردین 1385 تا پایان اسفند 1389 خواهد پرداخت.
شرایط شرکت:
1- ارسال مجموعه های شعرمنتشرشده درفاصله زمانی 1389 و1390یاحداقل10وحداکثر20صفحه شعر(ازتازه سروده ها)درهریک ازبخشهای موردنظرشاعران
2- تکمیل وارسال فرم شرکت درجشنواره به ضمیمه 1برگ تصویرشناسنامه یاکارت ملی
مهلت ارسال آثار: تاپایان وقت اداری روزچهارشنبه مورخ30 آذرماه1390
نشانی ستاد برگزاری:
تهران،خیابان شهیدمطهری،خیابان فجر(جم سابق)، پلاک7،طبقه4،کدپستی:1589743111
تلفن:88342979 نمابر:88861324
نمونه فرم شرکت در ششمین جشنواره بین المللی شعر فجر:
نام
نام خانوادگی
نام پدر
شماره شناسنامه
محل تولد
تاریخ تولد
کدملی
نشانی محل سکونت
کدپستی
تلفن ثابت
شماره تلفن همراه
نشانی پست الکترونیکی
اینجانب بامشخصات فوق وباارسال ... جلد کتاب... صفحه شعر، آمادگی خودرابرای شرکت دربخش سنتی - نیمایی و سپید - سرود و ترانه - بخش ویژه کودک ونوجوان
ششمین جشنواره بین المللی شعرفجر اعلام می دارم.
تاریخ
امضاء
درود
دلنشین و جذاب بود...
هزاران گل سرخ
چهار بجه صبح
نیامدی
به دختری همسایه گفتم :
شراب
گفت : شتو ، اسگازالی ؟
پیوه ، اووس ، ایست ؟
نزنایو شتو اسکازالی .
دیوشکا ، اسکاجیتی پژالسته او مینیه ، داوود ییست ، ده موی ؟
نیت . گژدی دین اون پیان .
نزنایو ، نیت .
لالاشفیق گفت :
ولش کو ، بیا که بریم داکتر
چه باران بود ؟
خدایت بیامرزد