پلک سوم شب

شعر وادبیات

پلک سوم شب

شعر وادبیات

اگر نه شب...

     

 

قلب تو

    - سرزمینی که جانم درتو آرامیده ا ست! -

     خونین معبدی ست     

     این حواری سپید جامه را

 

     قلب تو

     ماه  سرخ

     که برکهکشان سیمخارکشیده شد

           - درحضور روشن ستاره گان -

    آه ٬

    اگر نه شب ٬

    این شرم به کجا ریخته بودیم ؟ 

   آه ٬ 

   اگر نه شب ...  

      تـبِّّـت یدا ابی لهب و تب * 

 

 
نظرات 96 + ارسال نظر
دریاباری 1384,11,07 ساعت 08:28 ب.ظ

.... لالا اصطلاحی است که بخش افعانستانی ها به برادر بزرگتر ازخود ویا به دوست بزرگ تر از خود که تابع معنای برادری باشد . می گویند...

[ بدون نام ] 1384,11,07 ساعت 08:43 ب.ظ

می شد ای کاش باران بشوید، اضطرابی که من بی تو دارم
بی تو ابری تر از این هوایم، بی تو همراه! همسایه! ای دوست!
روی ایوان می آیم - دلم خیس، آسمان خیس، چشم زمین خیس-
تا که آرام در من بپیچد عطر باران که مثل تو خوشبو ست

[ بدون نام ] 1384,11,07 ساعت 08:45 ب.ظ

صبح یک روز سرد زمستان مثل باران به دادم رسیدی
مثل باران برایم عزیزی... مثل باران تو را خوب من! دوست

داریارباری 1384,11,07 ساعت 08:46 ب.ظ

دریاباری جمعه 7 بهمن1384 ساعت: 22:14
...الهام عزیز.... شب تلویزون شهرما ماجرای مر 79 ساله را که دزدی می کرد به تصویر کشید. این مرد79ساله فرانسوی نژاد که 6 ماه پیاپیش محکوم به ماندن در خانه بود /در پاسخ به اینکه چرا می دزدی؟ ... اشاره به تعدادی از قفسهای پر از پرنده اش نموده گفت: اگر گدائی کنم کفاف نمی کند وروزم نیز برباد است... درین جهان گل آلود تنها کروکادیل - تمساح ها- میتواند خوب بزیید... اما من کروکادیل نیستم... نمی توانم برای صید دیگران خوب غوطه بروم ... /دزدم وآنهم از کلیسا ها می دزدم...// راستی هم که با مهارت خاص از دیگ سخی بر میداشت... یا سخی

[ بدون نام ] 1384,11,07 ساعت 08:52 ب.ظ

مثل باران تو را خوب من! دوست میدا ....

آینا 1384,11,07 ساعت 08:56 ب.ظ

عرض سلام دوباره همسایه و .... هیچ .... غرض پرسش احوالتان بود و اینکه حال ما هم بد نیست می گذرد .....

[ بدون نام ] 1384,11,07 ساعت 09:48 ب.ظ

حرفی است که برای تسلای دل خودم مینویسم و دوست دارم بخوانیش ولی لطفا بعد از خواندن لبخندی بزن و بعد نوشته را پاک کن : تو را دوست میدارم ! مرا دوست میداری ؟

عنبرین 1384,11,07 ساعت 09:50 ب.ظ http://sanami.persianblog.com/

محبت و درود دریا باری گرامی ! از حضور سبز و ذره نوازی ها سپاس و هم از درج لینک سایت . در پلک سوم شب فریاد های توانای دریا زنجیر لایه های تاریک را گسسته است انگار حق می خواهد از آن برج های بالا بلند . سروده هایتان واقعا جوری دارند دلنشین و پر درخشش .... موفقیت چراغ راه تان ! با حرمت / عنبرین /

عنبرین 1384,11,07 ساعت 10:01 ب.ظ http://sanami.persianblog.com/

جوهری *

دریاباری 1384,11,07 ساعت 10:08 ب.ظ

... عزیزان در ذیل لینک دوستان - صنم - با یک دنیا زیبائی شمارا می خواند...لطفن - به نشانی صنم کلیک کنید...

[ بدون نام ] 1384,11,07 ساعت 11:09 ب.ظ

و اما اینکه به غیر من کسی را عزیز یا بسیار عزیز معرفی کنید حسودیم میشود و خواب به چشمانم نمیآید .....

[ بدون نام ] 1384,11,07 ساعت 11:22 ب.ظ

اول اینکه میخواهم به غیر من کسی راعزیز یا بسیار عزیز خطاب نکنیدکه لحظه مرگم فرا میرسد و اما :
چقدر میترسم !
از این ه باید
تو را به سوی گذشت زمان
بدرقه کنم
می ترسم

همه چیز تکرار میشود
دستهای تو اما
هر گز تکرار نمیشود
لالای من

چشم هات را ببند
و دستهام را بگیر
شاید از لای کتاب
بیرون آمدم
شاید
باز خندیدم در آغوش تو

معذرت میخواهم
که عاشقت نبودم
روزها و ماهها و سالها
معذرت میخواهم

میبوسمت و می بوسمت
یک بار قبل از اینکه به خواب روم
می بوسمت
یک بار وقتی به خواب رفتم

اگر قرار باشد
هزار بار زندگی کنم
هر هزار بار من
مال تو

اول دستهات را جوهری کن
بعد بیا سراغ تنم
بعد هم ببین
دستهات را
به کجای تنم کشیده ای

تب ولرز تمام نمیشود
کنار پنجره برفی مینشینم
و این بستنی را
مزه مزه میکنم
یک نگاه تو
یک قاشق بستنی
...
آب میشود

حتی موهام میخندد
وقتی با تو حرف میزنم
آقای من
حتی وقتی میگویم ؛نمیدانم ؛
عشق توست که قورت میدهم

تو
باران تنم کن
و مرا زیر پرچشم هات بگیر
قطره قطره
تو را گریه میکنم

میخواهی بروم
لباسهای خدا را
برات بدزدم ؟

داوود دریاباری 1384,11,07 ساعت 11:34 ب.ظ

...شناخت چند بعد دارد . ایا شما را دیده ام؟ ایا شما ویامن می دانیم که که این نا دیده کیست؟ من صادقانه گروئیده لطف وشیرینی کلام شما استم ... اما شما تنها کلام .سخن نیستید... شما شور هستید شما تدوام بودن هستید که من درین قفس .. نفس می کشم و دیگر اینکه ... درعین زیبائی کلامت / فکر می کنم زیبا استی! اما برای من اجساس انسانی شما به عنوان سراینده بسیار دلپذیر است ... دوست دارم اگر همینگومه بمانی ... که هستی.‍

[ بدون نام ] 1384,11,07 ساعت 11:38 ب.ظ

دوباره میگویم کسی را به غیر من عزیز خطاب نکنید که من می میرم . نمیخواهی که شاعر دیگری بمیرد ؟ یا میخواهی ؟

دیروز به نظرم اینجا بودی
لابد خواب بودم که رفتی
آه نه همه را خواب دید ه ام
چقدر نبودنت
پریشان میکند
اینجور خاطرات مرا
پرده را کنار میزنم
در قاب پنجره
کم کم پیدا میشوی
آمدنت
مثل طلو خورشید
تماشائیست
لالای من !

تو فقط از پشت پنجره
سرک بکش
تا ببینی چطور
بی تاب میشوم
تمام راه
می پروازم
پله ها را سه تا یکی
پرمی وازم
خدا کند
خیالم زودتر از من
تو را نبیند

در خاطراتم دستکاری میکنم
هر به ایامی
هر جا دلم تنگ شد
تو را می سازم

چشم هام را که می بندم
باز اینجایی
همین روبروی من
به ساکتی خدا نشسته ای
چشم هام را که باز میکنم
اتاقم از نو
متولد میشود بی تو
حتما این اتاق
مرا خواب می بیند
بی تو !

در خاطراتم دستکاری میکنم
باز میروم مدرسه
از صفر شروع میکنم
این بار برای تو میروم مدرسه
این بار
از مدرسه فرار میکنم
سر نوشتم عوض میشود

من که هنوز نگفته ام چطور
با خیالت
و چشمهام
و این اتاق نارنجی
خانه می سازم !
گفته ام ؟

در خاطراتم دست میبرم
کاری میکنم
که از اول باشی
از روزی که عشق را شناختم

هی خانه میسازی
با کتاب
و من
هی کتابها را می ریزم

داشتم در تو میدویدم
به تو رسیدم ؟
داشتم باز به خاطراتم نگاه میکردم
قطاری مرا پیاده کرد
که تو سوار شدی ؟

[ بدون نام ] 1384,11,07 ساعت 11:47 ب.ظ

لطفا جواب دهید !

[ بدون نام ] 1384,11,08 ساعت 12:00 ق.ظ

حالا صورتی پوشید ه ام
و آماده ام
اما نمیروم
بی تو
بهشت هم نمیروم

چشمهات را که باز کنی
دیگر نمیبوسمت
نگاهت میکنم
نه !
از اول شروع میکنم .

می چرخم
جوری توی بغلت میچرخم
که شب نداند
کی باید روز شود

لازم هم نیست شعر بگویی
فقط باش
بخند
حرف بزن
این یعنی شعر
یا نه
راه برو
من نگاهت کنم

نارنجی بپوشم
می آیی ؟

معادله هات را ساده کنم؟
حساب استدلالی بلد نیستم
جایی دیده بودم
قشنگی بودنت
ریاضی نیست

جوری در آغوشت میخوابم
که خدا پیدام نکند
خیال کند
اشتباهی به تو
دو تا روح داده است

تا به حال
لای یک عالمه کتاب
عشقبازی کرده ای ؟
جوری بوست می کنم
نه !
جوری نفست می کشم
که کتابها بریزد

این همه راه رفتم امروز
لابد چراغ نبوده
برف بوده
و آن همه آدم
چرا ندیدم ؟
چرا چیزی یادم نیست ؟
لابد من هم بوده ام
که دنبال تو می گشته ام !

آیلا 1384,11,08 ساعت 12:38 ق.ظ

سلام !

رضایی 1384,11,08 ساعت 02:45 ق.ظ http://joma.blogfa.com

مصاحبه باآیت الله محسنی دراتریش

غرجی 1384,11,08 ساعت 07:04 ق.ظ

نرو بی نام این جا ز خود خالی نکن برگرد

غرجی 1384,11,08 ساعت 07:06 ق.ظ http://seyasi.blogfa.com

درود ... لالا خوبی ؟ من هم از ناتوانی ام برای قاپیدن و خوردن درهراسم .... نوش جان پیر مرد! که این کار را می تواند.......

[ بدون نام ] 1384,11,08 ساعت 09:27 ق.ظ

http://maroufi.malakut.org/

غرجی 1384,11,08 ساعت 11:31 ق.ظ http://egh.persianblog.com

نه .... بیرارت نیز این بی نام خوش غزل را نمی شناسد. برای من یک مطالعه ای جالب است. روزگار به کامش با شعرو عاشقی اش وووو شعر هایش به کام تو ...

[ بدون نام ] 1384,11,08 ساعت 01:09 ب.ظ

و گفتم
عشق مهربان است
مثل خدا
صبور است
مثل پدر
وعزیز مثل مادر
...
و تو آمدی
...
و دانستم
عشق خوب است مثل آمدنت !

[ بدون نام ] 1384,11,08 ساعت 01:12 ب.ظ

جایت خالیست اینجا
آنقدر خالی
که تمام شب باران بارید

سپیده که زد
قاصدک خیسی
از راهی دور
خیال تو را آورد
...
و باران
بند آمد

[ بدون نام ] 1384,11,08 ساعت 01:13 ب.ظ

لاالای من
میشود آنقدر نگاهم کنی
که جشمانم خیس گردد

یا آنقدر بوسم کنی
که لبانم خسته گردد

میشود اول چای بنوشی
و بعد بوست کنم
چای داغ با بوسه داغ
بیشتر می چسبد !

[ بدون نام ] 1384,11,08 ساعت 01:15 ب.ظ

اینجا زمستان زود می آید
حتی زودتر از پائیز
ولی امسال چه باک
که بهار دلت با من است !

[ بدون نام ] 1384,11,08 ساعت 01:17 ب.ظ

لالای من
ندیدنت سخت است
و نداشتنت سخت تر
...
و این حس
این حس مبهم
نه به گریه هایم شبیه است
و نه به غصه هایم
...
حسرتی است
بغض آلود ...
که بسان هجری تلخ
در عبور لحظه هایم جاریست !

نرگس 1384,11,08 ساعت 01:19 ب.ظ http://maktoub.blogsky.com

سلام..ممنون از لطفتون و اینکه به ولاگ من اومدین
زندگی بازی ست٬با مصدر باختن
زندکی باختن است

دریاباری 1384,11,08 ساعت 01:30 ب.ظ

نرگس نازنین . ...چندان در بند عبارت نیستم ... بازیگوش بازیگر و.. بازنده .. داریم ...من هم با / با علامت مصدری - دن + زدم هر چه باد آباد... مرسی از لطف شما.!

[ بدون نام ] 1384,11,08 ساعت 03:39 ب.ظ

سلام! چقدر پیام. چه اندازه فراوانند مریدانت دریاباری!!!!!!!!!!!!!!! . از شوخی که بگذریم ، می خواستم یک بار دیگر از آمدنت تان تشکر کنم و به همین بهانه به خانه تان بیایم. گرچه می دانم آمدنم بهانه نمی خواهد و آمدنت سپاس.

پیری چه بار گرانی است بر دوش خسته من! این پیام پاینی را من نوشته ام ، دریاباری جان! اما نام و نشانم را کسی دزدید

غزاله 1384,11,08 ساعت 04:52 ب.ظ http://www.parmida.blogfa.com

درود و سپاس از آمدنتان. شعرهایتان زیباست.دوباره می آیم.

[ بدون نام ] 1384,11,08 ساعت 05:13 ب.ظ

این بار که آمدی
با خودت چتری بیاور
میخواهم چون آسمان بگریم !

داوود جان بسیار زیبا و لطیف بود.

آینا 1384,11,08 ساعت 07:01 ب.ظ http://ayna.persianblog.com

سلام همسایه ! مرحبا به این همه کامنت !!!!!! حسودیم شد !!!! راستی به روز نمیکنید ؟ ضمنا قهرهم نیستم دیگه !

همسایه 1384,11,08 ساعت 07:34 ب.ظ

... قهرنیستی خدارا شکر.! اما میدانی که حسودی ضعف است ودوستان من - چون شما - آدمهای نیرومند وتوانا هستند

نرگس 1384,11,09 ساعت 09:44 ق.ظ http://maktoub.blogsky.com

سلام
ایمیلی برایتان فرستاده ام٬البته اگه نشانی را درست نوشته باشم!نشانی تان همین است:d_daryabari@yayhoo.com
شاد زی.
:)

دریاباری 1384,11,09 ساعت 11:24 ق.ظ

... نشانی درسته . اما ایمیل شما - نازنین - هیروگلیف / ناخوانا .شده است وبه هیچ زبان مفهوم نمی شود...

دردنویس 1384,11,09 ساعت 12:06 ب.ظ http://dardnevis.blogfa.com

درود... ترکیب ها و کلمه سازی تان قابل تحسین است. شعرتان قوی و پرمغز است ولی برای همه نه...!!! باعث سپاس است اگر به بنده نیز سر بزنید... بدرود.

فروز 1384,11,09 ساعت 03:46 ب.ظ http://shahrashoobeman.persianblog.com

از آینا می‌آیم ... این بار یکی افزون بر بارهای قبل که فرقش با آنها جای پایم است...کرت های پیشین حرفی دائم مزه‌مزه‌ می شد بر زبانم که بگویم اما نگفتم تا امروز چون گمانم بود برای شما و دوست‌دارانتان رنجش خواهد آورد ... می‌نویسی پلک سوم شب و لینک می‌دهی داغ ... سرخی شب‌های برفی را دیده‌ام اما داغی این پلک‌های پشت هم نشسته چه رنگی است برادر!؟ شناسنامه‌ات عوض شد و گرنه چه دلنشین بودی برای شیفتگی، آشوب و بکارت دخترکان عاشق‌پیشه ... زندانی و دانشجو ...آواره و چهل ساله... چه شد که به آنی شدی نود و نه ساله... مرنجی از دستم آنچه بود که از شما به درونم رسیده بود ... بر برف می‌نویسم تا از هجوم‌شان خالی شوم که عادت ندارم آدمی به قضاوت ببرم... حرف هایی بود که باید گفته می‌شد تا من ِمن با من به غیبت کسی ننشینند....اما جدای از این بخش شما...بعضی شعرهایتان - آن بخش دیگرتان- برایم جالب بودند چون..////.به تیری که در زمین دلم ...کاشته ئی ...زخمها - شگوفیده اند ./// ...و.../// فردای اگر آمد ...بگوئید : باد وزنبیلی بیآورد ...که این خاک توده را ...چون کودکی درگهواره ...بشوراند وتسلا بخشد .! /// تا همیشه برقرار باشید...


دریاباری 1384,11,09 ساعت 04:50 ب.ظ

فروز جان.
... هرچه میخواهد دل تنگت بگو .!

فروز 1384,11,09 ساعت 04:56 ب.ظ

دل تنگ ندارم عزیز... دلتنگی هم اگر باشد سهم خود فروز است نه کس دیگر...دیذگاهم بود همین...

دریاباری 1384,11,09 ساعت 05:30 ب.ظ

فروز عزیز - فروزان باشی ...
دیدگاه ات ٬ خودت و شعر هات / شنیدنی دیدنی وخواندنی هستند...

سلام...... وبالاخره بیدار شدم....... شادمان باشی / مهر

دردنویس 1384,11,12 ساعت 04:43 ب.ظ http://dardnevis.blogfa.com

درود... سپاس از دیدارتان... دردنویس به روز شد و چشم به راه... سبز باشید.

دردنویس 1384,11,12 ساعت 04:44 ب.ظ http://dardnevis.blogfa.com

درود... سپاس از دیدارتان... دردنویس به روز شد و چشم به راه... سبز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد